از پشت این پنجره ها چهچه مستانه نزن
آتش زدی بر دل من، خنده، مستانه نزن
تو شدی سرنوشتم ،چه حکایتی دارم
با این دل شکسته ام از تو شکایتی دارم
من که رسوا شده ام درپی عشق بازی تو
خسته ام دیگرازاین، خیمه شب بازی، تو
دمی با تو نشستم مسـت، ََشرابم کردی
لب به باده نزدم یک عمر خرابم کردی
نظرات شما عزیزان:
|